برایش اساماس توقیف ماشین به خاطر بیحجابی آمده بود و استرس زیادی داشت. گفت حالا جواب شوهرم را چی بدهم. از سرکار میآید و بهم سرکوفت میزند. به شوهرش تلفن کرده و جریان را گفته بود و همانطور که حدس میزد سرزنش و شماتت زیادی شنیده بود. همسرش گفته بود چرا دنبال دردسر هستی؟ چرا یک چیزی نمیاندازی روی سرت که این بیشرفها گیر ندهند؟ و بیشرفها را طوری گفته بود که یعنی ببین من هم در تیم شما هستم و از اینها به اندازه شما بدم میآید، ولی ماشین؟ تو رو خدا حجابت را رعایت کن که ماشین را توقیف نکنند. اگر توی جاده باشیم و یکدفعه نگهمان دارند چی؟ پولش میرود در جیب جمهوری اسلامی و با این حرفها و فشارها توانسته بود حجاب را به داخل ماشین برگرداند.دوستم اولش مقاومت زیادی کرده و گفته بود حتی اگر بمیرد هم دیگر روسری سر نمیکند، اما حالا چند ماهی است که او هم مثل خیلیها در ماشین حجاب میگذارد و در کوچه و خیابان روسریاش را برمیدارد چون او هم مثل بسیاری به این نتیجه رسیده که گاهی باید در مقابل دشمن سینه سپر کرد و گاهی سنگر گرفت. ولی روابطشان چه؟ شوهرش چه؟ روابطشان سرد باقی ماند و دیگر حرفهای شوهرش در مخالفت با جمهوری اسلامی جدی گرفته نمیشد چون بهنوعی او هم در کنار ظالم ایستاده بود و این موضوع از چشم کسی پنهان نماند. زن، زندگی، آزادی که از راه رسید، سلطه مردانه هم بهخصوص در شهرهای بزرگ با چالش مواجه شد. گروهی از همان روزهای اول راهشان را بهصورت روشن از سایرین جدا کردند و در صف مخالفت با حجاب اجباری قرار گرفتند؛ از زنان در محیط خانواده حمایت کردند، با کمپینهای رفع تبعیض و نابرابری در فضای مجازی همراه شدند و در مقابل بیعدالتیها در فضای واقعی ایستادند. دوستی تعریف میکرد در کافه وقتی صاحب کافه به زنان آنجا تذکر حجاب داده و گفته از ارائه خدمات به زنان بیحجاب معذوریم او هم به نشانه اعتراض از آن کافه بیرون آمده است. دوست من و مردان دیگری بعد از ژینا اگر از امتیازی به صرف «مرد»بودن برخوردار بودند به آن نه گفتند و عدهای از آنها حتی کارشان را در راه این حمایت از دست دادند. اما رفتار همه اینطور نبود. در این بین مردانی هم مثل گذشته با قدرت به سرکوب زنان پرداختند و گروهی دیگر گاه با آن همراه شده و گاهی به اهرم فشار حکومت در فضای خانه تبدیل شدند. این عده که جنبش ژینا را مانعی برای بروز آزادانه سلطه و کمرنگشدن اقتدارشان میدانستند در مقابلش به روشهای مختلف مانعتراشی کردند. در حالی که با شعار زن، زندگی، آزادی همراه شدند، در عمل نتوانستند خود را با آن تطبیق دهند. گاهی مبارزه با حجاب اجباری را کوچک و کمارزش جلوه داده و میدهند و گاهی در کنار زنان میایستند تا مبادا برچسب طرفداری از حکومت و متحجربودن به آنها زده شود.بسیار، این جمله را بعد از رویکارآمدن دوباره گشتهای ارشاد، حتی از مأمورین حکومتی شنیدهایم که زن و دختر و خواهر خودم هم مثل شما بیحجابند ولی چه کنم که مامورم و معذور؟ این عده که از قدرتگرفتن زنان واهمه دارند با همراه جلوهدادن خود، در واقعیت شانهبهشانه حکومت قصد تحمیل حجاب اجباری را دارند. لیز پلانک در یادداشتی در روزنامه واشنگتنپست با عنوان چرا مردسالاری مردان را میکشد، مینویسد: جامعه مردسالار همانطور که زنان را محدود میکند با گذاشتن بارهای اضافه بر دوش مردان آنها را هم در وضعیتی آسیبزا قرار میدهد. وقتی مجبور به حمل ویژگیهایی مثل غیرت و محافظت از ناموس و حفظ قدرت مردانه هستید مدام تحت فشارید. فشار کلیشههای جنسیتی گاهی آنقدر زیاد است که بعضی از مردان حتی بیماری را جزو نقاط ضعف خود تلقی میکنند و کمتر از زنان حاضر به مراجعه به مراکز درمانی و توضیح بیماری هستند.پلانک ادامه میدهد: هر فضایی که نابرابریها را به چالش بکشد باعث ایجاد ناراحتی میشود اما بالارفتن آگاهی و حرفزدن از نابرابریها مثل اینکه چرا زنان تهدیدی برای فرصتهای مردان نیستند یا چرا وقتی به زنی ظلم میشود نباید تماشاچی بود میتواند موثر باشد. پلانک بخشی از این عدم همراهی را ناشی از ناآگاهی و نابرابریهای تاریخی میداند و معتقد است باید بپذیریم همانطور که زنان و به دنبال آن جنبشهای فمنیستی بهدلیل نابرابریهای تاریخی و تفاوتهای ایدئولوژیک چند دستهاند، مردان هم دیدگاهها و هویتهای متفاوتی دارند. برای ایجاد همبستگی باید به هر کدام از این دیدگاهها به صورت جداگانه نگاه کنیم. بسیاری از مردان سالهاست که همچون زنان به حاشیه رانده شدهاند و فشار سنتها بار سنگینی را بر دوش آنها گذاشته است که از آن بیخبرند. فشارهایی که تنها با حرفزدن و ایجاد آگاهی میتوان آنها را به سمت یک مشارکت سازنده برد.درابتدا ممکن است حرفزدن از این نابرابریها ناراحتکننده باشد یا حتی تغییری در همان لحظه ایجاد نکند اما بهمرور میتوان امیدوار بود که روزنههایی از تغییر به وجود آیند؛ مثل آنچه که دو سال قبل اتفاق افتاد. تا پیش از ژینا، ادبیات زنستیز، از طنزهای سخیف جنسیتی گرفته تا انواع نابرابری و تبعیض، طرفداران فراوانی در جامعه داشت. بسیاری از مردان در حکم تماشاچیانی بودند که در مأمن امن خود به نظاره ظلمی که به زنان میرفت نشسته بودند و اعتراضی به آن نداشتند. اما بعد از ژینا از بین رشتههای درهمتنیده و پوسیده سنت، باورها و حرفهای تازه و برابریخواهانه مجال بروز پیدا کرد و مردانی هم در کنار زنان علیه ظلم صدایشان را بلند کردند. قانون عفاف و حجاب قرار است از ۲۳ آذر ماه اجرایی شود و وظیفه ماست که زن و مرد در کنار هم در مقابل این قانون ضدانسانی بایستیم و تنها به دلگرمی و تشویق خواهرانمان بسنده نکنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
سپاس از توجه و انتقادات شما
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.